محل تبلیغات شما



امشب دیگر باید کلید اول را بنویسم،آن هم بعد از سه شب پشت هم نوشتن و نصفه رها کردن و بعد هم در انتها انتقال به زباله دان مجازی.

باید کلید اول زندگی را پیدا کنم و بگویم رمز حرکت زندگی چیست؟اما مگر نه اینکه کسی که رطب خورده منع رطب نمی کند؟منی که حرکتی نداشته ام چه کلیدی؟چه کشکی؟

اصلا من کلیدی ندارم ،یعنی امشب بی کلیدتربن آدم ها منم،آدم بی حرکت و راکدی که هیچ رمز موفقیتی لابه لای  ذهنش ندارد.

حقیقتش هیچ ندارم،ذهنم سیاه است امشب و فقط می توانم از نشدنی ها،ناله ها و دست نیافتنی ها بنویسم ساعت ها ساعت ها ساعت ها

حال روحیم حتی دیگر مثل سال های قبل دچار شکنندگی وناراحتی نیست،دچار هیچی نیست خنثی خنثی ،حرف هایم هیچ ربطی بهم ندارند و باید فریاد بزنم من برای آغاز هیچ ندارم،کاش می توانستم فریاد بزنم دست از سر من بردارید من هیچی نیستم اه.

سردرگمی چسبیده به میم آخر میمی که من باشم وبحث این سردرگمی چند سالی هست که شبیه یک بیماری روحی چسبیده به بیخ گلوی من ،ول هم نمی کند هیچ کموتراپی هم درمانش نمی کند و حقیقتا کاش جانم را بگیرد من خسته ام خیلی خسته خیییییلللییی

امشب خدایا کاش مرا ببخشی که کلماتت را هدر می دهم ،باید این چرت پرت ها را می نوشتم تا این ذهن کمی فقط کمی سبک شود تا دهانم دوخته شود وکاش واقعا دهانم دوخته شود من چرا لال نمی شوم؟

چرا به من قدرت تکلم دادی ؟حالا نزنی به جای تکلم چشم ها را از من بگیری؟گاهی طی این چند سال اتشباهی خواسته هایم را اجابت کرده ای حقیقتا و من دیگر تحمل این یکی را ندارم خودت میدانی چرا:(

باید هی بنویسم تا دست هایم از کار بیفتد تا دیگر سر انگشت هایم حوصله ی نوشتن نداشته باشند تا دیگر مغزم از کار بیفتد وبگوید تمامش کن چقد از من کار می کشی لامصب.

خدا تو کجایی؟من حقیقتا دیگر حوصله ی گشتن ندارم خودت بگو کجایی ؟لذت می بری از سردرگمی ما؟حتما می بری دیگر  که نشسته ای به تماشا که ما بیفتیم به جان هم و بعد برای ما افسوس بخوری که این همه نعمت دادم ولی عقل ندارید استفاده کنید احمق ها

بعدا قرار است چه حماقت هایی به رویم بیاوری خداجان؟بگو من خودم با زبان خوش همین الان اعتراف کنم عزیزدلم

دیوانه منم بله خدا جان بنده ی دیوانه ی تو مننم که نشسته ام به چرت نوشتن که ذهنم خالی شود اه که چقد دلم برای تو تنگ است من هیچ چیز ندان ابله دلم برای تو تنگ است ولی حقیقتا نه روی دیدنت را دارم نه حالش را از بس خودم را لگد کرده ام بین  گناه های مزخرف دیگر بین حرف های مردم بین درد های مردم بین خودم بین خودم بین خوددددم خوووود ابله دیوانه ی نافهم قدر ندان اه خدایا کاش مرا بغل کنی کاش من واقعا بغل لازمم خدایا

ببین مرا ببیییییین من تنهای تنهای تنها هستم بنده ی دیوانه ی تنها وابله ببین وبغل کن تا تمام کنم این نوشتن بی انهتای بی مفهوم را اه اه اه

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

چاپ لباس لیوان پازل کاشی مرودشت